-
اعتیاد
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:56
چند روز پیش ،اشتراک اینترنت تموم شد و من زنگ زدم که فعلا یه فکری بکنند تا ما یه فکری بکنیم ، و لطف کردند برای 48 ساعت موقتا وصل کردند ،از 48 ساعت هم گذشت و با هیجان می اومدم کانکت می شدم ،می دیدم هنوز اون موزیلای دوست داشتنی من ظاهر می شه و دیگه خوش خوشانم می شد و من همه اش فکر می کردم چقدر اینا مهربونن از 48 ساعت هم...
-
تشنه نگه داشتن
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:56
پیرو اون قضیه تشنه نگه داشتن منابع آگاه و علمای تشنه نگه دارنده بسیار موفق ،، پند همی داده اند در باب وجود و حضورتون تو رابطه که باید مثل وجود قلب باشه همون طوری که یکی می زنه(می تپه) یکی صبر می کنه ، آدم باید تو رابطه اش این طوری باشه با تمام وجودش باشه ،جون بده (عشق بده) و بعد عین یه خانم حسابی سر و سنگین بشینه سر...
-
پیرمرد
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:55
پیرمرد تعریف می کرد حالا پنج ساله که من اون کسی رو که دوست داشتم پیدا کرده ام ،اولش زنم خیلی سر و صدا راه انداخت ،ولی کم کم با وجود هوو تو زندگیش کنار اومد. اولی رو که خودم انتخاب نکردم ،پدر و مادرم گفتند بیا بریم خواستگاری و بعد هم ما رو نشوندند سر سفره عقدو....بی اون که بفهمم شدم یه مرد زن و بچه دار، زنم به خودش نمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:55
المپیک2008 from بهانه های ساده خوشبختی by fafal عکس هایی از صحنه های داغ المپیک2008 پکن صحنه هایی از ابراز احساسات قهرمانان المپیک در آغوش خانواده هایشان
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:54
روز پزشک 87/6/1 from بهانه های ساده خوشبختی by fafal عزیز دلم روزت مبارک زادروز ابن سینا و روز پزشک بر تمامی پزشکان متعهد مبارک.... دوستان خوبم از طرف خودم و همسرک بابت تبریکاتون (تلفنی و...)تشکر می کنم پ.ن: تولد برادر مهربونم هم امروز هست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:54
دارم خبرها را داغ داغ می خوانم.... روزنامه ام آتش گرفته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:54
اگه خود آدم هم بخواد حالش خوب باشه و واقعا هم زیاد بد نباشه ،این قدر سیخونک و پیشنهاد و پسنهاد و انگولکش می کنند که دنیا براش تیره و تار می شه .... یکی از بدترین چیزها اینه که تو بی پروا و راحت و شادمانه از خواسته هات ،دانسته هات،آرزوهات ،تمایلاتت و کلا در مورد هر چیزی هر چند کوچیک و بی ارزش ،حرفی بزنی و بعد اون حرف...
-
تهران نامه
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:53
چند روزه که می خوام بنویسم و فرصت نمی شه ،دو روز اول که از تهران برگشتم مشغول جمع و جور کردن و تمیز کاری و... بودم و بعدش هم مهمون داری و همسرک داری دیروز بعدازظهر که مهمونا مشغول چرت زدن بودند ،دیدم وقت خوبیه که بیام نت،همون موقع همه بیدار شدند و...مجبور شدم چای و...درست کنم و دوباره نشد! اول می خوام تشکر کنم از همه...
-
اولین شب تنها خوابیدن ففل
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:53
امشب اولین باره که تنهام ،همسرک دو شبه که بیمارستانه و معمولا شبهایی که خونه نیست ،مامان زحمت می کشه و می یاد پیشم،گاهی هم من می رم خونه مامان اینا. امروز حال مامان زیاد خوب نبود و هر چی اصرار کرد قبول نکردم که با این حالش بیاد ،خودم هم خیلی کار داشتم ، و نمی تونستم برم اونجا.مثلا دو بار لباس شستم ،یه سری لباس رنگی هم...
-
فنگ شویی خاطرات
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:52
این چند وقت شدیدا درگیر جابه جایی خونه مامان اینا و اسباب کشی و... بودم ،اتاقم در خونه پدری تا الان همچنان دست نخورده باقی مونده بود و من تقریبا هر روز می رفتم تا بین خاطراتم غوطه ور بشم که هم لذت بخش بود و هم ناراحت کننده ،فکرشو بکنید،دفتر نقاشی دوم ابتدایی ، کتاب داستان های بچگی،نامه های همکلاسی های ابتدایی و...
-
کادوی تولد ففل
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:51
-اول از همه حدس بزنین کادوی تولد چی گرفتم؟ نمی دونین چقدر ذوق زده شدم ،فکر نمی کنم از دریافت هیچ هدیه ای به این اندازه خوشحال می شدم!! همسرک سنگ تموم گذاشت . . . . . . ADSL خلاصه ما هم با کلاس و متمدن شدیم رفت عزیزجون و از شر دایال آپ و سرعت وحشتناکش راحت شدم حالا همسرک دم به ساعت رد می شه می گه : -ففل سرعتش خوبه؟...
-
خسرو شکیبایی
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:51
سلام حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .... .... حال همه ما خوب است اما تو باور نکن !
-
تولدم مبارک
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:50
می نوش که عمر جاودانی این است خوش باش دمی که زندگانی اینست مبارک مبارک تولدم مبارک!! نویسنده وبلاگ ،دچار خود تحویل گرفتگی شدید شده ،چیزی نیست نگران نشین =) jul13/2008
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:49
امروز بعد از چند ماه دوباره می رم کلاس آواز و خیلی خوشحالم ،کلاس خیلی خوبیه و در کنارش مهمونی دوره ای و... هم هست و یه عالمه خانم خوب و مهربون ،اینجا اوضاع خوبه و من آرومم ،فردا به یک جشن تولد دعوت شده ام که هنوز تصمیم نگرفته ام برم یا نه ،با مامان همسرک هم امروز حرف زدم (آخه بعد از قضایایی که پیش اومده بود ،خیلی برام...
-
خونه عشقه
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:49
شب و روز های سختی رو گذروندم ...خیلی سخت ،حدود 15 روز !! یه شک ،یه حس بدبینی ،یه ترس عظیم ،زندگی مو تا لبه پرتگاه برد،این قدر روحم ویرون شده بود که نمی تونم توصیفش کنم ! اصلا نمی خواستم چیزی بنویسم ،جمعه یلدای نازنینمو دیدم و بهم گفت بنویس .باید یادت بمونه فکر کردم آره باید بنویسم تا یادم بمونه .تا تکرارش نکنم هشت سال...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:47
من آرامش می خوام!!!! دیروز توی ایستگاه اتوبوس نوشته بود: لیاقت چشم های تو ، چیزی فراتر از بدبینی است!! ...همین jun15/2008
-
عجبا
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:46
دیروز یکی از دوستان همسرک زنگ زد و گفت امشب می آییم خونه تون ! خلاصه اومدن و شب رفتیم کوه و بعد هم خونه مون خوابیدند فقط پدر پاهام در اومد چون همسرک از بیراهه هدایتمون کرد و جاده خاکی و تاریکی و شیب تند و خار و خاشاک !اگه هم اعتراض کنی به حضرت آقا بر می خوره که یعنی من قدردان نیستم و. یا چقدر غر می زنم .....ولی این...
-
تعطیلات
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:45
روی هم رفته تعطیلات بدی نبود،یک روز و نصفش رو که همسرک سر کار بود ،یک شبش رو با مامان اینا برای شام میدون نقش جهان بودیم و یک شب هم با دوست همسرک و خانمش بعد از مدت ها رفتیم کوه صفه ،چقدر اون بالا هوا دلچسبه! دلم می خواد یه بار برم تله کابین صفه . روز جمعه یلدای عزیزم اومد خونه مون و چقدر خوشحال شدم و بهم خوش گذشت ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:43
نادر هم عاشقانه آرام گرفت ! باورم نمی شه.... از پشت اشکام زیرنویس تلویزیون را نگاه می کردم نادر ابراهیمی عزیز به دیار باقی شتافت......... : سن ،مشکل عشق نیست. زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند، مگر آنکه تو پیوسته برق انداختن آن را از یاد برده باشی : ....و از یاد نبریم که قلب انسان،بدون گریستن می پوسد...و انسان بدون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:42
آن قدر دل کندن از تو سخت است که در آخرین کوپه از آخرین واگن قطار نشسته ام تا هر چه قدر می شود، دیرتر ترکت کنم!!! jun4/2008
-
ففل به زودی یوگی !! می شود
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 13:03
دیروز بسیار بسیار از موضع خود جنبیدم و دو مورد کار انجام دادم محیر العقول ...بالاخره سیخونک های دوستانی مثل رها جون که منو با نام ففل تنبل در لیست لینکها درج کرده و بحث ها و غرولندها و خواهش های همسرک همه دست به دست هم دادند تا به رگ غیرت من بر بخوره و من دیروز دو کار مهم انجام بدم: گوش شیطون کر و چشمش کور _اول این که...
-
آخ دندونم
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 13:00
پریروز نشسته بودم ،مشغول هله هوله خوری که یه دفعه دیدم دندونم زبره!!! نصف دندونم شکسته بود و من قورتش داده بودم!!!! همسرک زنگ زد از دوستش وقت گرفت و رفتیم دندون پزشکی .خدا رو شکر احتیاج به تزریق بی حس کننده نداشت.یه مرحله اش انجام شد و برای روکش هم پنج شنبه نوبت دارم. تا حالا دو تا کتاب از زویا پیرزاد خوندم ،خیلی هم...
-
همه چی
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:59
بعد از این همه ننوشتن ،نوشتن سخته....منی که خیلی حرف می زنم و دلم می خواد این حالتمو تعدیل کنم ،برای نوشتن کم می یارم و به نوعی ناخودآگاه از زیرش در می رم . دلم می خواد کم حرف تر بشم ...چه جوری باید هر آن یادم بمونه آیا؟ آخرین باری که با همسرک بحث کردیم ،گفتم همیشه از اول دوستی مون آرزوم بوده که تو کاملا از دست من...
-
هزارمین قطعه
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:58
این روزها احساسات خوبی رو تجربه نمی کنم ....به نوعی ،راجع به خودم ،احساس بیهودگی می کنم... آرامش زیادی دارم ،دیگر از آن همه استرس هر روزه که از محل کارم به خونه می آوردم و درد دل های فراوانم از مدیر نالایق و نمک نشناس خبری نیست ....بسیار راضیم که اونجا نیستم ،البته خود کارم رو دوست داشتم ولی دیگه آدمها برام غیر قابل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:56
motoasefaane hanooz farsi saaz dorost nashode ......hamdel joon tavalodet mobaarak barmigardam hatman
-
ففل تنبل
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:55
چرا پا نمی شم یه کاری بکنم ؟!خونه خیلی نامرتبه...هنوز همه چی وسط هاله، همسرک صبح رفته شیفت،دیشب می گفت اگه حالشو داشتی فردا یه دستی به سر و روی خونه بکش ،همه اش کش می یاد بدنم و حال ندارم ،تهران که بودیم ،دوست همسرک یک همستر نازنازی بهمون داد،خیلی ملوسه ،البته من بهش دست نمی زنم !!شده ام عین همین همستره که همه اش داره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:54
سلام مهربونا،خوبین ؟خوش می گذره؟سارا جون هر کاری می کنم نمی شه کامنت بزارم ،امیدوارم سفر خوش بگذره دو سه روز پیش همسرک ازم خواست باهاش برم درمانگاه که شیفت صبح تا شب داشت.باورتون می شه که نصفشو خواب بودم ؟گفت مریضا رو من می بینم ،تو خستگی در می کنی ؟بهش گفتم می خواستی منو دو سه روزه نبری خونه مامانت اینا که بی خوابی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:54
سلام به همه ، شما ها هنوز منو دوست دارین آیا؟ احساس می کنم با همه تون غریبه شده ام.دلم گرفته که مثل اون روزها نشده تند تند بیام پیشتون ،هیچ کار خاصی هم نمی کنم ،آرامش زیادی دارم توی خونه ،به جای همه تون می خوابم ،فیلم می بینم ، و .... ای کاش این پا درد لعنتی خوب می شد تا می تونستم ورزشم رو دوباره شروع کنم ، شب تولد...
-
اومدم!!!
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:52
سلام به همه دوستای گلم! خوبین ؟ عید خوش گذشت؟امیدوارم به همه تون خوش گذشته باشه. راستش فکر می کردم وقتی از هتل بیام بیرون ،بیشتر می تونم بیام بیام نت ،ولی اصلا فرصت نمی کنم.حالا فکر نکنین خیلی خانم و کدبانو هستم ها ،نه ،تند و تند روزها می گذره. ما با مامان اینا رفته بودیم مشهد و البته زود برگشتیم ،چون همسرک شیفت بود....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 12:51
در سایه ایزد تبارک.... عید همگی بود مبارک سلام به همه دوستان عزیزم .ببخشید که وقت ندارم تک تک بهتون سر بزنم . عازم سفر هستم و دارم تند تند کارهامو می کنم . هنگام تحویل سال منو فراموش نکنینا !! در اولین فرصت بهتون سر می زنم . دوستتون دارم عیدتون مبارک mar18/2008