دخترکم دو ماهه شد...این روزا تو چشمامون نگاه می کنه و می خنده و می گه .آآآآآآآآآآآآآ آغو...ن
مامانم اینا از سفر برگشته اند و همش اونجا بودیم این چند روز...خونه مون هم که بازار شام...دارم دیوونه می شم منتظریم تا خونه رو تحویل بدن و بریم...هول اسباب کشی رو دارم...حیفم می یاد که اتاق دخترکم رو به هم بزنم همه جای خونه رو جمع کردیم جز اتاق آنیتا
دوباره عکس
سلام عزیزم... اولین بار و بصورت تصادفی وبلاگ قشنگت رو خوندم.
شنیدی که میگن هرچیز که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند؟ نوشته های تو دقیقاْ مصداق همین مطلبه!!!!!!!!! خیلی لذت بردم از خوندنت و برای تداوم رابطه ی عاشقانه ی تو و دختر کوچولوت آرزوهای بیکران دارم.
salam azizam, mobarak bashe :* besiaaaaaaaaar khoshhal shodam, bebakhsh kam miam vali az gooder mikhunamet. eshalah hamishe shad o salamat bashi
ففل عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززم
مبارکه
مبارکه
مبارکه
چه ماهه
مادر شدنت مبارررررررررررررررررک
مبارررررررررررررک
عزیز دلم
سلام عزیزم
خوشحالم ژیدات کردم