دخترکم دو ماهه شد...این روزا تو چشمامون نگاه می کنه و می خنده و می گه .آآآآآآآآآآآآآ آغو...ن
مامانم اینا از سفر برگشته اند و همش اونجا بودیم این چند روز...خونه مون هم که بازار شام...دارم دیوونه می شم منتظریم تا خونه رو تحویل بدن و بریم...هول اسباب کشی رو دارم...حیفم می یاد که اتاق دخترکم رو به هم بزنم همه جای خونه رو جمع کردیم جز اتاق آنیتا
دوباره عکس