تولدم مبارک

                             هورا        تولدم مبارک   هورا

   به همین زودی بزرگ شدم!! بیست و نه ساله!!

حدود هفت ساعت دیگه متولد می شم!هورا

 

خوبم،راضیم،خوشحالم و مثل همیشه سعی می کنم به خوبی ها بها بدهم و اندوه ها را _هر گاه که پیش آید_ دست باد بدهم تا برایشان ترانه ای بخواند ،چون زندگی بی هیچ توجیه و پوزشی در گذر است.

 به جرات می توانم بگویم از بسیاری جهات سال خوبی داشتم،و یه کمی تونستم بزرگ تر بشم.سعی کردم صبورتر باشم،در لحظات بحرانی ،خیلی وقتا تونستم سکوت کنم و این نتیجه عالی در بر داشت.با همسرک صمیمی تر شدیم.امسال خیلی با هم وقت گذروندیم،خیلی گشتیم و خوش گذروندیم و خیلی بیشتر از قبل هر دو آرامش داشتیم.خیلی کم بحث می کنیم و زودتر همدیگه رو می بخشیم و...

خوب می ریم که داشته باشیم ... آخرین سال دهه سوم عمرم رو

و باز هم می پرم در آغوش زندگی ،پس برای خودم بهترین ها رو آرزو می کنم

و به بهانه های ریز و درشت خوشبختیم، از اول نگاه می کنم که بهترینش واقعا سلامتیه

همین بعداز ظهر،دست چپم با قوطی کنسرو ،وحشتناک بریدو مگه خونش بند می اومد.شانس خوبم ،همسرک خونه بود.داشت ساز می زد و دیگه صدامو نمی شنید که شیون کنان  خودمو بهش رسوندم و...خلاصه الان با دستی بانداژ شده نشسته ام و زخمم دل دل می کنه. همین کافیه که خدا رو به خاطر نعمت سلامتی شاکر باشم.

و از تبعات امروز،کمک میلیونی!! همسرک در امور آشپزخونه ای بوده چشمک

اینم اولین مسیج  که اولین ساعت روز تولدمو ساخت:اگه عشقت کورم کنه که نتونم ببینمت ،مهم نیست .چون حس بودنت قشنگه ....تولدت مبارک

 

همسرک گفت فردا شب تولد بازی می کنیم و بیرون می ریم و کادو می گیریماز خود راضی

 

(ادامه سفرنامه استانبول رو همین دو روزه با عکس می گذارم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد