عزیزدل مامان...عشق کوچولوی دوست داشتنی من، چهلمین هفته با هم
بودنمون رو به اتمامه ....به روز موعود رسیدیم...به لحظات قشنگ دیدار نزدیک
می شیم...چند ساعت دیگه به امید خدا روی ماهتو می بینیم. صبح هشتم فروردین با مامان بزرگ رفتیم پیش خانم دکتر و دیدیم که تو سفت و
سخت سنگرتو حفظ کردی و به این زودی ها خیال اومدن نداری ولی ما که دیگه
طاقت نداریم نفسم...عسلم عروسکم ...قرار شد که به روش سزارین به این دنیا
پا بزاری... از حالا کلی اشک ریختم که دیگه تو شکمم نیستی بعدا که سر به سرم
بزاری،لگدم بزنی....قلقلکم بدی...و سکسکه کنی...بخوابی و آروم بگیری...بعد
اینکه بستنی خوردم هی قر بدی تو دلم...آره دلم بدجور هوای این کاراتو می
کنه فقط خوشحالم که به جاش همش دیگه جلوی چشممی و می تونم عطر وجود نازنینت
رو استشمام کنم...ببوسمت و هستیم رو فدات کنم دخترکم .. خودت هم دعا کن مامانی که انشالا همه چی به خوبی پیش بره و تو زیباترین هدیه خدا رو به زودی در آغوش بگیرم همسفر کوچولوی تمام دقایق نه ماه گذشته ام !دوستت دارم ....بی تاب دیدنتم
به سلامتی و دل خوش...
برای منم دعا کن مامانی...
منتظرم بهم خبر بدی ورود عشق جدید زندگی ات رو
می بوسمت و به خدا می سپارمت عزیزکم
وای عزیزمممممممممممممممممم ایشالا زایمان خیلی راحتی داشته باشی و دخمل خوشگلت رو تو بغلت بگیری. قول بده زودی بیای و واسمون ازش بگی:)
کجایی دوستم بیا خبربده دخملت چطوره !!!
ففل جان وبلاگ پرشینت وقتی فیلتر شد دیگه نتونستم خبری ازت بگیرم که امروز تو وبلاگ یکی آدرس جدیدت رو دیدم امیدوارم نی نی ت به سلامتی به دنیا اومده باشه